من درگوشه اي تنها نشسته بودم ناگهان تو اومدي و دستمو گرفتي و منو بردي جاي خلوت و زود شلوارتو کشيدي پايين و منم هرچي آب داشتم ريختم لای پاهاتبرگي ازخاطرات يک آفتابه...
نظرات شما عزیزان:
حکیمه یهو شک کردم اینو خودت نوشتی ولی باحال بود خندیدم
خخخخخخخخخخخخخ
پاسخ:چراشکيدی گلم خوب معلومم که خودم نوشتم!!!!!!!مخم دیگه يه جورايی اگه مخ نبودم رياضی چيکار ميکردم؟؟؟؟؟ بيدن غش الرسان ها چوخ گولرسن....داي هر یرده ادام بششاش اولاردا
خخخخخخخخخخخخخ
پاسخ:چراشکيدی گلم خوب معلومم که خودم نوشتم!!!!!!!مخم دیگه يه جورايی اگه مخ نبودم رياضی چيکار ميکردم؟؟؟؟؟ بيدن غش الرسان ها چوخ گولرسن....داي هر یرده ادام بششاش اولاردا